کلبه ی عاشقان

همه چیز

 

نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
…نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو …
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد

نوشته شده در برچسب:شعر,شعرعاشقانه,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر عاشقانه,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

روح بیمار طبیعت را – می فهمی


در دیار خشک


در میان سایه های تیره – در زنجیر


مرگ را می بینی


گاه بی تابی


…گاه می خندی

 

عاشق باران که باشی


در اضطراب شب – به دنبال آغوش امنی می گردی


تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش


تا فراموش کنی

 

عاشق باران که باشی


منتظر می مانی


بر نگاه بی کلام پنجره – چشم می دوزی


شعر می خوانی

عکس عاشقانه تنهایی 

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,شعرعاشقانه,ساعت توسط الناز|

ببینی بی تو چقدر خسته ام

کجایی که ببینی وقتی تو نیستی

روز م فرقی باشبم نداره خودت بهم

گفتی از کنارم نمیری یادت رفت؟

چی شد چرا تنهاشدم من ؟

من باورم نمیشه بی تو باشم چرا

از تو باید بی خبر باشم؟ کی الان کنارته؟؟

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

یه وقت هایی هست میبینی فقط خودتی و خودت

 

دوست داری اما همدرد نداری.....

خانواده داری حمایت نداری ........

عشق داریتکیه گاه نداری.......

مثل همیشه همه چی داری و هیچی نداری

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

بعضی از آدم ها آنقدر نگاهشان،

 

چشم هایشان،

 

دست هایشان

 

مهربان است

 

که دلت میخواهد

 

یکبار در حقشان بدی کنی و نامهربانی

 

و ببینی نگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان

 

وقتی نامهربان می شود چگونه است!

 

در نهایت حیرت تو

 

می بینی

 

مهربان تر می شوند انگار

 

بدیت را با خوبی

 

نامهربانی ات را با مهربانی

 

پاسخ می دهند.

 

چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین آدم مهربانی.

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

خدایا ....

 

از تو دلگیرم ... دارم از غصه میمیرم ...

یه کاری کن من از اینجا " به آغوش تو برگردم ...

یه کاری کن بیام پیشت " که محتاج و زمین گیرم ...

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن

 

 

 

آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن
خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن
حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن…

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاریصبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری


خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی


بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی


خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا


می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا


خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه


هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه


خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه


نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه


خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره


بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره


خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه

نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه


خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه


تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه


خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن


بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن


خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی


وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی


خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی


از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟


خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی


اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی


خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه


بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه


خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی


کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی


خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه


چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه


خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون


اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون


خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن


چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن


خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت


اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت


خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت


دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت


خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه


که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه


خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی


تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی


خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی


از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی


خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره

 

 

ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

به ماه تولدم رسیده ام

 

و تو هنوز نیامدی!!

شاید منتظری

به ماه مرگم برسم و بیایی!

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ,ساعت توسط الناز|

دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كار تو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواین التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

نوشته شده در برچسب:شعر,شعر قشنگ, شعر عاشقانه,ساعت توسط الناز|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
قالب برای بلاگ